11 ماهگی کیارش

آقا کوچولو این صدای تیک تیک چیه؟؟؟یه چیزی داره به قاشقی که تو دهنته میخوره!!! بذار ببینم پسر بی دندون من، خدای من، کیارش... بالاخره دندونای سفید خوشگلت دراومد... دندونات حسابی با هم مسابقه گذاشتن، توی اولین روز 11 ماهگیت دندون سمت چپ پایین دراومد فرداشم هر دو تا دندونای بالا... مامانی هم زحمت کشید و یه دندونی خوشمزه درست کرد و آورد خونمون... دستت درد نکنه مامانی جونم

خاله بهناز هم که هی اصرار می کنه تا بگی بابا... از خاله اصرار و از شما انکار :))) ولی نه، انگار زور خاله بهناز خیلی بیشتره و شما با اون صدای خوشگلت گفتی بابا...

روز اول 10 ماهگیت تولد سروش جون هم بود و عمه الهام جونم یه تولد حسابی ترتیب داده بود، اینم یه عکس سه نفره از وروجکای خاندان تبیانی، حواست به کیکه ست نه؟!!!

یه هفته بعد از اون سه تا دندون خوشگلت، دندون چهارم هم سر در آورد. حالا دیگه پسرم به به گویان بیشتر غذاهارو با این دندونا میخوری و مامان کلی کیف می کنه...

تازگیا داری کارای جدید با دستای توپولیت انجام میدی... باهامون بای بای می کنی، با شنیدن آهنگ دست می زنی و بعدشم  با انگشتای کوچولوت بشکن می زنی... تا میگیم آقا اجازه؟ انگشت اشاره دست راستتو بالا میگیری... تا میگیم برق کو؟ سرتو بالا میگیری و با انگشت اشاره می کنی به لامپ و میگی برق خیلی خوشگل میگی مامان...

این باغ بابایی هم عجب جاییه، این دفعه با خاله لیلا اینا و خاله انسی جون رفتیم اونجا. دیگه دختر خاله تو دیدی و اصلا سراغی از ما نمیگیری پسر، عمو باقر هم که حسابی پایه ته و هر جا بخوای می برتت، از همه مهمتر دوبارم چشمت به جمال هاپو روشن شد حالا هی  صدای هاپ هاپ هم از خودت درمیاری

سرگرمی جدید شما

کشف جدید شما توی خونه میز تلویزیونه، یعنی دیگه الان اکتشافاتت در زمینه کامپیوتر به اتمام رسیده :))) اومدی این طرف هال و کشف کنی، و همش جلو میز تلویزیون می ایستی، می شینی، زیرشو نگاه می کنی، زیرش گیر می کنی، باهاش درگیر میشی، با هم دعواتون میشه، هی با دستات میزنی روش، یه جای خوبم تو میز پیدا کردی میری میشینی توش ... یه روزم که در یه چشم به هم زدن خودتو کشیدی بالا و رفتی روش نشستی، من اصلا نفهمیدم چجوری اینکارو کردی...!!!

 با یه حالت متفکرانه ای میری جلوی سینما خانگی و همه دکمه هاشو فشار میدی، یاد گرفتی روشنش می کنی و از اونجایی که ماهواره دائما رو پرشین تونه خیلی خوشگل صداش رو زیاد می کنی و شروع می کنی به رقصیدن، یعنی اینجوری بگم پسرم خودت به حالت خودجوش سرتو گرم می کنی با بقیه هم کاری نداری و بازیتو می کنی... 

این آقای پدر ببین چی کار میکنه :))) بهت میاد ولی ها !!!

 خدای من دارم از ذوق خفه میشم.... دقیقا 10 ماه و 30 روزت بود که واسه رسیدن به بابایی دو قدم بدون کمک گرفتن از جایی راه رفتی مبارکه عزیزکم،  دوست دارم خیلی

لباتو برم من

عاشقتم