نوروز 93

آقا کیارش "عید شما مبارک" 

کیارش جونم، نفسم، عمرم من و آقای پدر خیلی خیلی دوسِت داریم و از خدای مهربون ممنونیم که لحظه لحظه از سال نود و دو رو با شما نفس کشیدیم که بهترین بهترین بهترین سال زندگی مشترک من و آقای پدر بود، عزیزی خیلی عزیز

در کنار شما انقدر سال نود و دو برای ما پر از شادی و لحظه های قشنگ بود که ما دوست نداشتیم اصلن تموم شه ولی به امید اینکه سال نود و سه به ما سه تایی در کنار همه ی کسایی که دوسشون داریم بیشتر خوش بگذره رضایت دادیم که سال جدید شروع شه ...

نزدیکای تحویل سال شما با تعجب به من و آقای پدر نگاه میکردی و با خودت میگفتی این کارا برای چیه؟؟؟!!! ایشالا که خودت یاد میگیری و واسه ما هم به سلیقه خودت سفره هفت سین میچینی

لحظه تحویل سال هر سه تامون دور سفره هفت سین جمع شدیم و برای همه دعاهای خوب خوب کردیم... امیدواریم سال نود و سه سالی پر از سلامتی و شادی و موفقیت برای همه باشه

اینم همون سفره هفت سین که باعث تعجب شما شده بود 

قربونت برم من، که اری انقد بادقت نگاه می کنی، آقا چیزی کم و کسر نیست شما خیالت جمع ...  

به به آقای پدر چه کرده پسره رو ببین که چجوری داره عیدی رو ورانداز میکنه... عزیزمممم

عزیز دلم بعد از تحویل سال ما رفتیم خونه باباجون و شما هم خیلی آقا، یه شاخه گل نرگس دستت (البته خیلی هم وارد بودی) گرفتی و تا رفتیم داخل خونه، دوییدی و گل رو دادی به بابا جون...

روز اول عید هم خان عمو و عمه جون اومدن و روز اول عیدِ خیلی خوبی داشتیم

به به عشقای شما بابا جون عمه جون آقای پدر و یلدا خانم چه کیفی میکنی مادر...

عصر همون روز هم رفتیم گرمسار خونه بابایی، ببین خاله بهناز چه کرده چه سفره هفت سینی به به...  

ببین چه ذوقی کردی پسرم توی بغل بابایی، چه خنده ای ای جانم

اینم عکس دست جمعی با خاندان بابایی، شما که کلی ذوق کرده بودی از اومدن خاله لیلا اینا 

حالا کیارش به تارا چرا اینجوری نگاه میکنی؟؟؟ ببین چه خوشگل داره میخنده