آقا کیارشآقا کیارش، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

عشق ما کیارش

13 به در

1393/3/2 17:54
نویسنده : مامان و بابا
1,156 بازدید
اشتراک گذاری

 

به به پسرم داره واسه دومین بار میره سیزده به در

چه جایی ام رفتیم امسال، یه جای سرسبز و باصفا، هوا هم که عالی، با یه عالمه آب، شما هم که عاشق آب... چه شود

اولش همگی، واسه سرحال اومدن، یه پیاده روی جانانه کردیم شما هم به جای پیاده روی، حسابی بدو بدو کردی که بیشتر از همه سرحال شی :))) توی این صحنه میزان اشتیاقت کاملا مشخصه در واقع داری تلاش می کنی خودتو از بند من و تارا رها کنی و بدو که رفتیم!!

 

 

تا الان چجوری طاقت آوردی دستات تو دستامون بمونه من نمی دونم والا!!!... نه انگار رضایت دادی که پا به پای ما بیای ولی پیاده روی ادامه داشته باشه، بله همچین پسر ورزشکاری دارم منمحبت

 

 خاله لیلا از هر لحظه استفاده  می کنه تا بغلت کنه بوست کنه و سر به سرت بذاره، تارا جون اما همیشه حواسش بهت هست تا خاله زیادی مشت و مالت نده...

 

عاشق این عکسم مامان جونم، این همه سبزی منو یاد تمام طراوت و شادابی ای که با اومدن تو به زندگی من و آقای پدر آورده شده میندازه، مامان اخمتو بخوره

 

واقعا این عکس توضیح میخواد؟؟؟؟ من از شما می پرسم...

 

ببین بغل کی نشسته پسرم،  سارا جون عاشقته کیارش...

 

این شیشه شده عصای دستت، عاشق این شدی که آب رو از این بخوری خیلی هم خوبه ...

فدای پاهات بشم مادر

 

این دستایی که میبینی مشخصا واسه ی کسیه که عاشق بوسیدن و مشت و مال دادن شماست، میتونی حدس بزنی پسرم نه ;)))

 

 

 

قربونت برم که شما هم سعی میکنی ژست خوشگل بگیری، چه جای خوشگلی هم بود, اینجا رو خیلی دوست داشتم کلی ادم رو سرحال می آورد، اینطوریه آیا؟؟؟

 

 اون چایی که داره توی عکس چشمک میزنه توی سماور ذغالی درست شده به به واقعا به به... من عاشقشممحبت

 

آقای پدر داره تمام سعی شو میکنه که هنراشو نشون بده و یه آتیش حسابی درست کنه اما انگار خودشم خنده ش گرفته :)))

 

عزیزای زندگیه من هستید شما، خنده هاتون همیشگییییییییی، البته اخم شما آقا کیارش واسه ما اندازه صد تا خنده محسوب میشه

 

عشقای زندگی مامان

 

دیگه نمیشد که این همه آب اینجا باشه و ما شما رو ازش محروم کنیم، یعنی این خنده ی خوشگلت ارزش اینو داشت که حتی بذاریم توی آب یه دور شنا هم بکنی ! :)))

 

 

نه آنگار آقای پدر آخری موفق شد که آتیشو درست کنه، شما هم داری هنر دست پدرتو به مامان نشون میدی، اره که آقای پدر قهرمان شماست 

 

من مرده ی اون حالت متعجبت توی دوربینم، آخه وقتی آقای پدر و مامان کنار همند واسه ی چی دارن سبزه گره میزنن؟؟؟

 

نه انگار تعجب شما حسابی ادامه  دار شده ;) و اینگونه پدر شما را از محل گره زدن سبزه ها دور میکند!!!...

 

اینم به عکس دست جمعی بعد از به در شدن 13، عجب روزی هم بود خدا رو شکر به خاطر همه ی لحظه های خوبشمحبت

 

پسرم انگار حسابی خسته شدی ؟؟؟

 

آره انگار؟؟؟ مرسی تارای خوشگلم که خودت از زور خستگی چشات باز نمیشه ولی داری کیارشو میخوابونی

 

 

پسندها (5)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

مامی نسیم (✿◠‿◠)
2 خرداد 93 18:16
سلام عزیزم من همینجوری اومدم وبت ماشا الله چه پسر آقایی خیلی هم نازه اگه دوست باشی پیش ما هم بیا سلام مرسی عزیزم لطف دارین حتما حتما میام
خاله جون
8 خرداد 93 13:19
عاشقتم عزیزم .اخ دوست دارم عاشقتم ولی یه وقتایی دوست دارم فشار فشورت بدم خاله جون.عزیزمی
محمدرضا
14 خرداد 93 14:00
خیلی خیلی وبلاگ قشنگی داری بازم مطلب بزار کیف کردم به وبلاگ خواهر کوچولوی من هم سر بزن
چهل تکه
31 خرداد 93 19:46
سلام لذت بردم از عکس هاتون. شما هم به وبلاگ من بیایید مطمئن هستم خوشتون میاد ورقی بزنید صفحات قبلیم رو هم ببینید
خاله بهناز
1 تیر 93 21:51
عزیزه دلم امیدوارم 120 بهارو پشت سر بذاری
خاله عاطی
3 تیر 93 19:15
سلام کیارش جون چقد شما نازی مدل موهاتم مث خودت نازه ب منم سربزن.... مامان کیارش منم رمز مطلبتو میخوام....بهم میدی؟؟
ابجی سجا
4 تیر 93 11:17
مثل ساحل آرام باش تادیگران مثل دریابی قرارت باشند...